تنها سـکوت مانـده
عکس عاشقانه ، تک بیتی ، دو بیتی ، جمله های ناب عاشقانه
عکس عاشقانه ، تک بیتی ، دو بیتی ، جمله های ناب عاشقانه

 

 

 

مهیار رحیمی

 

 

تا تو نگاه میکنی کار من آه کردن است

ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است



مهیار رحیمی

 




توانم گفت  مستم مي كني با يك نگه اما


حـبيـبـا درد هـجـرانت به گفتن بر نمي آيد



مهیار رحیمی

 



تــو مـپنـدار کـه از یـاد تـو را خـواهـم برد


من بدون تو به یک پلک زدن خواهم مرد



مهیار رحیمی

 




تا کی توان به مصلحت عقل کار کرد؟


یک چند هم به مصلحت عشق کار کن



مهیار رحیمی

 




تو نوشین لب میان جمع خاموشی ولی چشمم


ز هـــــر موج نگــــاه دلکشت پیغـــام می گیـــــــرد



مهیار رحیمی

 



تیــــر آهی به کمــــان دارم و آخـــــــــــــر روزی


انتقام دلِ خویش از آن چشم سیاه می گیرم





مهیار رحیمی

 




تــــــو بصــــد آیـــنه از دیـــدن خود سیــــر نئی


من به یک چشم ز دیدار تو چون سیر شوم؟



مهیار رحیمی

 




تو پا نهی به میدان من دست شویم از جان


تو خون چکانی از رخ ،من خون فشانم از دل



مهیار رحیمی

 



تو توانی اینکه دیگر بر ما نیایی اما


چه کنی؟نمیتوانی،به خیال ما نیایی



مهیار رحیمی

 




تنها سـکوت مانـده و حـرفـی نـمـی زنـی


حس می کنم که عاشق دنیای بی منی



مهیار رحیمی

 



تا با غم عشق تو مرا کار افتاد


بـيـچاره دلم در غم بسيار افتاد



مهیار رحیمی

 



تا تواني رفع غم از چهرهء غمناك كن


 در جهان گرياندن آسان است اشكي پاك كن



مهیار رحیمی

 



تا تو مـــراد من دهي ، کـشتـه مــــرا فراق تو


تا تو به داد من رسي ، من به خدا رسيده ام





مهیار رحیمی

 





تو از دردي كه افتادست بر جانم چه مي داني؟

دلم تنها تو را دارد ولي با او نمي ماني

تمام سعي تو كتمان عشقت بود در حالي

كه از چشمان مستت خوانده بودم راز پنهاني



مهیار رحیمی

 




تکیه بر دوست مکن محرم اسرار کسی نیست


ما تجربه کردیم کسی یار کسی نیست




مهیار رحیمی

 



تو که نیستی غم غربت با منه


همیشه یه دنیا حسرت با منه



مهیار رحیمی

 




تو وفا با دگران كن كه من سوخته دل


زنده از بهر همينم كه جفاي تو كشم



مهیار رحیمی

 




تو که رفتی غم دوریت، خراب و خورد و پیرم کرد


دوباره درد تنـهایی تـوی دستـاش اسـیـرم کــرد



مهیار رحیمی

 



تو  قرص ماهي و من برکه اي که مي خشکد


و اين خلاصـــه ي غــم هاي روزگـار من اسـت



مهیار رحیمی

 




تو که درد دل دیوانه ی من می دانی


چنـد دور از تو خورم خون جگر پنهانی



مهیار رحیمی

 



تــــو نـــیم دیـــــگر مــــن بــــودی و نــدانــســـــتی


چـــه داغ هــــا که بــــه ایــــن نیــــم دیگرت دادند!



مهیار رحیمی

 



تــرک آن زیـــبــا رخ فرخــنـــده حــــال


از محال است از محال است از محال



مهیار رحیمی

 



تو مپندار که مجنون، سرِ خود مجنون گشت


از سمک تا به سمایش کشش لیلا برد...



مهیار رحیمی

 




تازه فهمیدم تو را چونی که این دل عاشقت شد


اخـر ای یـارم تمـام عــقــده ی دل دیــدنـت شــد




مهیار رحیمی

 




تا میـتـوانـی ناز کن از میــل جان نازت خــرم


اصلا به این تن نازیت من عاشق زارت شدم



مهیار رحیمی

 



ترسـم که سر کوی تو را سیــل بگــیــرد


ای بی خبر از گریه ی مستانه ام امشب


مهیار رحیمی

 



تو را آتـش عشق اگـر پر بسوخت


مرا بین که از پای تا سر بسوخت




مهیار رحیمی

 



تـو دریـای من بـودی آغــوش واکن


که می خواهد این قوی زیبا بمیرد




مهیار رحیمی

 



تا اشــارات نظــر نامه رسان من و توســت


نشود فاش كسي آنچه ميان من و توست



مهیار رحیمی

 



تا نباشد این جدایی ها کس نداندقدر یاران را


کویــر خشک میــدانـــد بــهای قـطــره باران را



مهیار رحیمی

 




ترسـم كه تـو  هم يار وفـادار نبـاشي


عاشق كٍش معشوقه نگهدار نباشي



مهیار رحیمی

 




تا کی اندر پی تخریب دل من دل توست


آخر ای خانه خراب این دل من منزل توست




مهیار رحیمی

 




تنها نه همین دلبر  من  عهد شکن شد


با هر که دم از عشق زدم دشمن من شد  



مهیار رحیمی

 



تا هستم ای دوست ندانی که  کیستم


روزی  سراغ  من  ایی  که  نیستم




مهیار رحیمی

 




تو را ميبينم و ميلم زيادت ميشود هر دم


تو را ميبينم و دردم زيادت ميشود در دم



مهیار رحیمی

 




تسبیح و خرقه لذت مستی نبخشدت


همت در این عمل طلب از می فروش کن



مهیار رحیمی

 



تا چهره تو در عرق شرم غوطه زد


هر آرزو که در دل من بود آب شد



مهیار رحیمی

 



تا کي غم آن خورم که دارم يا نه

وين عمر به خوشدلي گذارم يا نه

پرکن قدح باده که معلومم نيست

کاين دم که فرو برم برآرم يا نه



مهیار رحیمی

 




ترک ما کردي برو هم صحبت اغيار باش

با ما چون نيستي باهرکه خواهي يار باش



مهیار رحیمی

 



تار و پود هستي ام بر باد رفت اما نرفت

عاشقي ها از دلم ديوانگي ها از سرم



مهیار رحیمی

 




تو دريايي تلاطم داري اي دوست

تو لبخند و تبسم داري اي دوست

دو بيتي هاي من پايان ندارد

تو در فکرم ترنم داري اي دوست


مهیار رحیمی

 



تا صد سخن به نيم نگه ، باز گويمت

ناز آفرين من ، به نگاهم نگاه کن !




مهیار رحیمی

 




تا ندانندم بد انديشان طريق عاشقي

در لباس ناشناسان راه ديگر مي زنم




مهیار رحیمی

 


تو دريايي تلاطم داري اي دوست

تو لبخند و تبسم داري اي دوست

دو بيتي هاي من پايان ندارد

تو در فکرم ترنم داري اي دوست



مهیار رحیمی

 




تا تواني رفع غم از خاطري غمناک کن

در جهان گرياندن آسان است اشکي پاک کن


مهیار رحیمی

 



ترک ما کردي برو هم صحبت اغيار باش

يار ما چون نيستي، با هرکه هستي يار باش


مهیار رحیمی

 



تو همسفر طلائى خورشيدى

يك باغ پر ازستاره اميدى

اى كاش درآن زمان كه ميرفتي زود

از غربت انتظار مى پرسيدى


مهیار رحیمی

 




تا بوده چشم عاشق در راه یار بوده

بی آنکه وعده باشد در انتظار بوده



مهیار رحیمی

 



تو به من خنديدي

و نمي دانستي

من به چه دلهره از باغچه همسايه

سيب را دزديم

باغبان از پي من تند دويد

سيب را دست تو ديد

غضب آلوده به من كرد نگاه

سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاك

و تو رفتي و هنوز ...

سالهاست كه در گوش من آرام آرام

خش خش گام تو تكرار كنان

مي دهد آزارم

و من انديشه كنان غرق اين پندارم

كه چرا

خانه كوچك ما سيب نداشت


مهیار رحیمی

 



ثنا ها کرد بر روی چو ماهش


بپرسید از غم و تیمار راهش



مهیار رحیمی

 



ثــواب روزه و حـــج قـبـول آنکس برد 


که خاک میکده عشق را زیارت کرد





مهیار رحیمی





 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:




تاریخ: برچسب:,
ارسال توسط مهیار

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی
ورود اعضا:

خبرنامه وب سایت: